آتش از اندوه هجران بهتر است
بی قرارم کردی و گفتی صبوری بهتر است
من نمی دانم کجا خواندم ، که یادم داده است ؟
یار وقتی در کنارت نیست ، کوری بهتر است ...
- ۲ نظر
- ۱۲ اسفند ۹۱ ، ۲۰:۵۸
آتش از اندوه هجران بهتر است
بی قرارم کردی و گفتی صبوری بهتر است
من نمی دانم کجا خواندم ، که یادم داده است ؟
یار وقتی در کنارت نیست ، کوری بهتر است ...
پرواز آفتاب و نسیم و پرنده را
می دانم و صفای دلآویز دشت
را
اما، من این میان
پرواز لحظه ها را،
افسوس
میخورم
پرواز این پرنده ی بی بازگشت را
...
توکه سالهاست در انتظار امدن خورشیددرپس ابر پنهانی
رخ بنماخورشیدهمین جاست و تو غایبی..........!!!>>>
<<<بدون توشبی تنهاوبی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد پایانم>>>
((اومی آید برای ظهورش چه کرده ایم...؟))
شب را دوستـــ ــ ـ دارم …!
چرا که در تاریکـــ ـی ..
چهره ها مشخــــــ ـص نیست !!
و هر لحظــــــــ ـه ..
این امیـــــ ـد ..
در درونــــــ ــم ریشه می زند …
که آمده ای ..
ولی من ندیده ام!
همیشه در زندگی زمان هایی وجود دارد که باید بیخیال بود ...
باید گذشت ...
نه اینکه ژست روشنفکرانه بگیریم ! نه !
اما هرچه که مقاومت کنیم ، باز هم
بعضی چیزها را نمیتوان آموخت
بعضی حرف ها را نمی توان گفت
و بعضی ها را نمی توان دوست نداشت ...
اینجا زمین است
پنجره ی باران خورده ات را باز کن
چند سطر پس از باران
چشمهایم را ببین که هوایت دیوانه شان کرده
دلم برایت تنگ است...
گاهی وقتهـــــا
زندگی تمام حواسشو جمع میکنه
که ببینه کی رو بیشتر از همه دوست داری
تا درست همونو ازت بگیره...