˙·˙•☁☂هیســ ـ ـ ـ ــ ☂☁•˙·˙

... به توکل نام اعظمت بسم الله الرحمن الرحیم

˙·˙•☁☂هیســ ـ ـ ـ ــ ☂☁•˙·˙

... به توکل نام اعظمت بسم الله الرحمن الرحیم

˙·˙•☁☂هیســ ـ ـ ـ ــ ☂☁•˙·˙

........ دلــــــم یک جمکــران دو نفـــره میخواهد .........
.............. یک گنبـــد فیــــــــــرو زه ای و ................
.................. یک دل سیـــــــر سکوت ..................

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ◈◈◈ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

✜✜ اَللّهُــــــمَّ کُنْ لِوَلِیِّــــــکَ الْحُجَّــــةِ بْنِ الْحَسَـــــنِ ✜✜
✜✜ صَلَواتُـــــکَ عَلَیْــــــــهِ وَعَلــــــــــى آبائِـــــــــــهِ ✜✜
✜✜ فـــی هـــذِهِ السّاعَـــــةِ وَ فــــی کُـلِّ ساعَـــــةٍ ✜✜
✜✜ وَلِیّــــــاً وَحافِظـــــــــــاً وَ قائِــــــــداً وَ ناصِـــــــراً ✜✜
✜✜ وَ دَلیـــــــــلاً وَ عَیْنـــــــــاً حَتّــــــــى تُسْکِنَــــــهُ ✜✜
✜✜ أَرْضَـــــــکَ طَوْعـــــاً وَ تُمَتِّعَـــــــهُ فیــــها طَویــلاً ✜✜

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ◈◈◈ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

...........همان روز که غرق دنیای خودم بودم.............
...................شهادت از پیشم رفت....................
......................بی خداحافظی ........................

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ◈◈◈ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳ مطلب با موضوع «مذهبی :: شهدا» ثبت شده است

۳۰
شهریور
۹۳


در یکی از دیدارها با مقام معظم رهبری، دانشجویی پلاکی به گردن انداخته بود

پلاک گردنش را به آقا داد تا تبرکش کنند

حضرت آقا بعد از دیدن پلاک، آن را گرفتند و بوسیدند

به نظر شما روی پلاک چه چیزی نوشته شده بود؟




پلاکی که رویش حک شده‌بود: افسر جوان جنگ نرم

  • ღ فاطمه ღ
۲۸
مرداد
۹۲



باده ها را یک یه یک خوردید

* مبارکـــــــــ   بادتـــــان *

من خمــــارم !

از چـــه رو....

پیمانه خالــــــی کرده اید....؟!!!

  • ღ فاطمه ღ
۲۲
مرداد
۹۲

به شوخ طبعی شهره بود !!

 یک روز دیدم پوتین هاشو به گردن آویزان کردو داد می زد :

« کی می خواد پوتینشو واکس بزنه !»

 همه تعجب کردن ! آخه ممد آقا و این حرفا، به گروه خونش نمی خوره! کی متحول شده که ما خبر نداریم .

 خیلی از رزمنده ها پنهانی این کارو می کردن اما ممد دیگه علنیش کرده بود.

بالاخره طاقت نیاوردم و از پشت سرش حرکت کردم ببینم چی می شه .

یکی از رزمنده ها که اولین بار اعزامش بود وشاید ایثار رزمنده  ها رو شنیده بود اومد جلو گفت :

« من»

 ممد هم بلافاصله پوتینشو از گردنش بیرون آورد و گفت :

« پس بی زحمت اینو هم واکسش بزن!»

بی چاره رزمنده خشکش زده بود نمی دونست چی بگه!

  • ღ فاطمه ღ
۱۲
مرداد
۹۲



بهش گفت پول برای طــــــلا، فعـــــــلا ندارم؛

عـــــــوضش..

قــــــــول میدم هر سال بیارمت
طلائیـــ ه !

 

  • ღ فاطمه ღ
۰۲
تیر
۹۲
e9b83ddf1be1bf3a4cce6b58d613e648-425


مادرم زمانی که خبر شهادتم را شنیدی گریه نکن

زمان تشیع و تدفینم گریه نکن

زمان خواندن وصیت نامه ام گریه نکن

فقط زمانی گریه کن که...

مردان ما غیرت را فراموش می کنند و زنان ما عفت را ؛

وقتی جامعه ما را بی غیرتی و بی حجابی گرفت

مادرم گریه کن که اسلام در خطر است...

  • ღ فاطمه ღ
۲۴
فروردين
۹۲


شهید گمنام سلام


 خوش اومدی مسافر من خسته نباشی پهلوون


شهید گمنام سلام


پرستوی مهاجر من صفا دادی به شهرمون



وقتی رسیدی همه جا بوی خوش خدا پیچید


تومگه کجا بودی





وقتی رسیدی همه جا نسیم کربلا رسید


تو مگه کجا بودی 




وقتی رسیدی همه جا عطر گل نرگس اومد 


مگه با آقا بودی





وقتی رسیدی همه اشکا مثل زهرا میچکید


 تو مگه کجا بودی




گاهی وقتا تو زندگی ادم یه اتفاقایی می افته


که شاید حتی تو خوابم نمیدیده


اون وقت که ادم نمیدونه چجوری باید خدا رو شکر کنه


تا دوساعت پیش کنار تابوت گلای پرپر مادر بودم


انقد فضا معنویت داشت که هیچی نمیتونم در موردش بنویسم


عطر حضورشون هنوز تو سرمه


چقد غریب بودن 


درست مثل...........................................................................


.

.

.

.

.

.

.

.


اونایی که ذکرشون اللهم الرزقنی توفیق الشهادته 


(خودم)


شهادت را نه در جنگ بلکه در مبارزه میدهند


ما هنوز شهادتی بی درد میطلبیم...




  • ღ فاطمه ღ
۲۲
فروردين
۹۲



بسم الله الرحمن الرحیم


فقط نگذارید حرف امام زمین بماند. همین!

 

و السلام



  • ღ فاطمه ღ
۲۲
فروردين
۹۲


اینها آخرین دست نوشته شهید احمدرضا احدی رتبه اول کنکور پزشکی

  سال 1364 است که تنها ساعتی قبل از شهادت به رشته تحریر در آمده است.

 



((چه کسی می تواند این معادله را حل کند ؟؟؟
 
چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟


چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن ،یعنی آتش ،یعنی گریز به هر جا ،


به هر جا که اینجا نباشد ،یعنی اضطراب که کودکم


کجاست ؟ جوانم چه می کند ؟دخترم چه شد ؟


به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم ؟
 
کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود ،


 از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است ؟ آن مظاهر شرم و حیا را


 چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده


 به رسم اجدادشان به گور سپردند.

کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست ؟ چه کسی در هویزه جنگیده ؟


 کشته شده و در آنجا دفن گردیده ؟ چه کسی است که معنی این جمله را درک کند :
 
نبرد تن و تانک؟!” اصلا چه کسی می داند تانک چیست ؟


 چگونه سر
۱۲۰ دانشجوی مبارز

  و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود ؟
 
آیا می توانید این مسئله را حل کنید ؟
 
گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه ی خود از فاصله هزار متری شلیک می شود


 و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن را سوارخ کرده وگذر می کند ،


حالا معلوم نمایید سر کجا


افتاده است ؟ کدام گریبان پاره می شود ؟ کدام کودک در انزوا وخلوت اشک می ریزد ؟


 

وکدام کدام…؟ توانستید؟؟ اگر نمی توانید،این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید :
 
هواپیمایی با یک ونیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین ،

ماشین لندکروزی که با سرعت در جاده مهران-دهلران حرکت می نماید،

مورد اصابت موشک قرار می دهد،اگر از

  مقاومت هوا صرف نظر شود. معلوم کنید کدام تن می سوزد؟کدام سر می پرد ؟

چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید ؟

چگونه باید آنها را غسل داد ؟

چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟
 
چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم وفقط درس بخوانیم.

  چگونه می توانیم در ها را به روی خود ببندیم و چون موش در

  انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم ؟ کدام مسئله را حل می کنی؟ 

برای کدام امتحان درس می خوانی؟ به چه امید نفس می کشی؟ کیف و کلاسورت

  را از چه پر می کنی؟ از خیال، از کتاب، از لقب شامخ دکتر یا از

  آدامسی که هر روز مادرت در کیفت می گذارد؟

کدام اضطراب جانت را می خورد؟ دیر رسیدن به اتوبوس،

  دیر رسیدن سر کلاس، نمره گرفتن؟

  دلت را به چه چیز بسته ای؟ به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟
 
صفایی ندارد ارسطو شدن،خوشا پر کشیدن ،پرستو شدن
 
آی پسرک دانشجو، به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی

  تو داغدار شده است؟ 

جوانی به خاک افتاده است؟
 
آی دخترک دانشجو، به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد به اشک نشانده اند؟ 

و آنان را زنده به گور کردند؟ هیچ می دانستی؟ حتما نه!…
 
هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات بهم گره می خورد، به دنبال آب گشته ای

  تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی و آنگاه که قطه ای نم یافتی با امید های

  فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که

  کودک دیگر آب نمی خورد!! اما تو اگر قاسم نیستی، 

اگرعلی اکبرنیستی، اگر جعفر و عبدالله نیستی، لااقل حرمله مباش!

که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد.

  من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد...))


 

((خواهرم زینب باش حسین هادر خون غلطیدند...))

  • ღ فاطمه ღ
۲۱
فروردين
۹۲


//bayanbox.ir/id/2228369631951694001?view

بکوشید تا عاشق شوید

چرا که مسیر عشق بی انتهاست

مبدأش کربلا ،

مقصدش تا خداست 

شهید علی رضوانی

  • ღ فاطمه ღ
۱۱
فروردين
۹۲


قدرتــــ گنـــاه نکــردن را در وجـود خـــود پرورش بده،


بین خودتـــــ و گنـــاه سیـــم خـــاردار بـــکش؛


ایـــن فاصلــه را میـــن گــذاری کـــن . . .




  • ღ فاطمه ღ