عاشق ماندن...

عاشق شدن را همه بلدند...

روزی میرسد قلبت بتپد برای غریبه ای آشنا

جانت را بدهی برای دیدن نگاه مبهم کسی آنسوی همه دلتنگی ها...

عاشق ماندن را نمیتوان تضمین کرد حتی اگر قلبی پاره پاره از عشق در سینه داشته باشی

. . .

میخواهم تورا برای همیشه بنویسم...

ماه که بالا می آید

 

تو نوشته میشوی

 

با تمام بودنت

  

که پیشانی ات ماه بود

  

چشمهایت خورشید

 

خنده هایت ستاره های درخشان

 

ماه  می رود که آفتاب شود

  

باد می اید

 

کاغذهایم ...تورا با خود میبرد

 

می شود ماه را با دست هایت نگه داری غروب نکند؟

 

میخواهم درها و پنجره ها رو چفت کنم

 

  و تو را

 

برای همیشــه بنویسم...

 

هنر کرده ای........

فریاد را همه میشنوند

اگر سکوتم را بفهمی هنر کرده ای...

میخواهمت....

  در خاطری که یاد تو هست دیگران فراموشند

    بگذار آرام درگوش تو  بگویم میخواهمت...

   این خلاصه تمام حرف های عاشقانه ی دنیاست...

خیلی وقت است....

زیر ِ بـــــارآטּ مے ایستَم

میگویَند مــُـــב است ایـטּ روزهـــآ

عشـــــق بازے زیر ِ بارآטּ

با اشڪ هاے ابـــــر ....

בل نِمے سوزانَم بَراے ابرے ڪﮧ اَز شِدت گِریــﮧ

بــﮧ هِقـــــ هـِــــق افتاده است

בِلَم بَراے خُـــــوבَم مے سوزَد

که از فِشار בِلتَنگــــــے

خیلی وَقت است نَفَسَـــــم بُریده بُریده  است

دیوانه نیستم....

دیوانه نیستم ! فقط ...

 فقط طوری “خاص” که دیگران نمیتوانند ، تو را “دوست” دارم...

هــــوای تـــــو ...

"م.خ"

تـــا آســــمان خــیــــال ِ تـــو چقــــدر راه اســــت؟

دو بـــال بـــرایــــم کافــیـــســــت؟

مـــی خواهـــــم به هــــوای تــــو

ـــ در هــــوای تـــــو ـــ

اوج بگیــــرم

تو باران باش...

تــــــــــــــو  بـــــــــــــــــــــــــــــاران بـــــــــــــــاش

وحــــــشـــــــــت خـــــیس شـــــــدنش

با مــــــــــــــــــــــــــن !!!

کاشکی دلها نیز..........

آسمان رعدی زد

ابرها غریدند

قطرات باران

نم نم باریدند

بوی آب و کاهگل

تق تق شیروانی

ناله ناودانی

توی کوچه پیچید

کاشکی دلها نیز

چون هوای کوچه

پس از این باریدن

بوی پاکی میداد...

 

مهربانیت....

حقارت واژه ها را وقتی دیدم

 که نتوانستند مهربانیت را توصیف کنند...