˙·˙•☁☂هیســ ـ ـ ـ ــ ☂☁•˙·˙

... به توکل نام اعظمت بسم الله الرحمن الرحیم

˙·˙•☁☂هیســ ـ ـ ـ ــ ☂☁•˙·˙

... به توکل نام اعظمت بسم الله الرحمن الرحیم

˙·˙•☁☂هیســ ـ ـ ـ ــ ☂☁•˙·˙

........ دلــــــم یک جمکــران دو نفـــره میخواهد .........
.............. یک گنبـــد فیــــــــــرو زه ای و ................
.................. یک دل سیـــــــر سکوت ..................

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ◈◈◈ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

✜✜ اَللّهُــــــمَّ کُنْ لِوَلِیِّــــــکَ الْحُجَّــــةِ بْنِ الْحَسَـــــنِ ✜✜
✜✜ صَلَواتُـــــکَ عَلَیْــــــــهِ وَعَلــــــــــى آبائِـــــــــــهِ ✜✜
✜✜ فـــی هـــذِهِ السّاعَـــــةِ وَ فــــی کُـلِّ ساعَـــــةٍ ✜✜
✜✜ وَلِیّــــــاً وَحافِظـــــــــــاً وَ قائِــــــــداً وَ ناصِـــــــراً ✜✜
✜✜ وَ دَلیـــــــــلاً وَ عَیْنـــــــــاً حَتّــــــــى تُسْکِنَــــــهُ ✜✜
✜✜ أَرْضَـــــــکَ طَوْعـــــاً وَ تُمَتِّعَـــــــهُ فیــــها طَویــلاً ✜✜

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ◈◈◈ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

...........همان روز که غرق دنیای خودم بودم.............
...................شهادت از پیشم رفت....................
......................بی خداحافظی ........................

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ◈◈◈ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۳۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲۸
فروردين
۹۲

                          

                                                  روی دلتنگی هایت اشک بنویس
.
روی ندیدن هایت حسرت
.
روی دوست داشتن هایت سماجت
.
و روی انتظار صبر بنویس
.
اینها را بنویس چون تو میتوانی منتظر بمانی
.
چون تو باید منتظر بمانی
.
بنویس و بعد خودکار قرمزت را بردار
.
و پر رنگ پر رنگ بنویس 
.
طوری که توجه همه را به خود جلب کند
.
بنویــس:
.
آه عشــق ادرکنــی
.
                                           
  • ღ فاطمه ღ
۲۸
فروردين
۹۲

                               
                           

                            کاش بارشـی از بــی کـران رحـمت الـهی مـی باریـد و مژده

.

آمـدنـت را مــی داد ...

.

.

در دلــم غوغـایـی است که فقـط ظهـورت 

.

آرامـم مــی کند.

 



.
.


  • ღ فاطمه ღ
۲۶
فروردين
۹۲


 هنوز هم در گیر و دار این بازار دلم گاهی با خداست


 هر چند اسیر دیو پلید نفس


و هراز چند گاهی سیلی سنگین از این دیو پلید می خورم


اما باز صورتم را رو به درگاه هستی بخش نگه می دارم


و نگاهی از سر ناچاری و انتظار به ان درگاه میکنم


 و منتظرم که فرمانی از ان بالا برسد


  • ღ فاطمه ღ
۲۶
فروردين
۹۲



نداشته ها و تنهایی های کوچک

 با چیزها و آدمهای کوچک پر میشوند ؛

نداشته ها و تنهایی های خیلی خیلی خیلی بزرگ ،

 فقط با خدا

مهم نیست در این زمین خاکی چقدر تنها باشیم

و چقدر حرفهایمان برای دیگران غیر قابل فهم باشد

 و وقت انسانها برایمان کم ...

شکر که خدا هست

 و او جبران تمام دلتنگیها و مرهم تمام زخمهاست

هر وقت دلت خواست ،

 مهمانش کن در بهترین جایی که او می پسندد ، در قلبت

و به دستان خالی ات نگاه نکن ،

 تو فقط خانه ی دلت را برایش نگهدار ، اسباب پذیرایی با اوست


  • ღ فاطمه ღ
۲۶
فروردين
۹۲


لحظه هایی هست که دلت میخواهد ارام بنشینی و

 

 تکیه کنی بر چیزی 

 

بر جایی 

 

نه بر کسی

 

که مدتهاست از تکیه کردن به ادم ها پرهیز کرده ای

 

میترسی از اینکه در اوج ارامش یکی پشتت را خالی کند

 

و روی هوا معلق بمانی

 

لحظه هایی هست که نمیتوانی حتی بر باد هم تکیه کنی

 

شاید تند بوزد و از جا بدرت کند

 

شاید ارام بوزد و پشتت را نوازش دهد

 

و شاید وزیدن را متوقف کند

 

آموخته ای که تکیه کردن را فراموش کنی و 

 

چگونه محکم ایستادن را بیاموزی

 

اموخته ای که محکم بایستی

 

راسخ

 

قاطع

 

انقدر که اگر بادی،گرد بازی،بوزد هیچ نفهمی

 

وتنها باستی

 

تنهای تن ها

 

.

.

.

 

  • ღ فاطمه ღ
۲۶
فروردين
۹۲

حاجی شدنم پیشکشت مشهدی ام کن من طالب دیدار شما زود به زودم....

 السلام علیک یا سلطان عشق علی بن موسی الرضا (ع) 

  • ღ فاطمه ღ
۲۴
فروردين
۹۲


شهید گمنام سلام


 خوش اومدی مسافر من خسته نباشی پهلوون


شهید گمنام سلام


پرستوی مهاجر من صفا دادی به شهرمون



وقتی رسیدی همه جا بوی خوش خدا پیچید


تومگه کجا بودی





وقتی رسیدی همه جا نسیم کربلا رسید


تو مگه کجا بودی 




وقتی رسیدی همه جا عطر گل نرگس اومد 


مگه با آقا بودی





وقتی رسیدی همه اشکا مثل زهرا میچکید


 تو مگه کجا بودی




گاهی وقتا تو زندگی ادم یه اتفاقایی می افته


که شاید حتی تو خوابم نمیدیده


اون وقت که ادم نمیدونه چجوری باید خدا رو شکر کنه


تا دوساعت پیش کنار تابوت گلای پرپر مادر بودم


انقد فضا معنویت داشت که هیچی نمیتونم در موردش بنویسم


عطر حضورشون هنوز تو سرمه


چقد غریب بودن 


درست مثل...........................................................................


.

.

.

.

.

.

.

.


اونایی که ذکرشون اللهم الرزقنی توفیق الشهادته 


(خودم)


شهادت را نه در جنگ بلکه در مبارزه میدهند


ما هنوز شهادتی بی درد میطلبیم...




  • ღ فاطمه ღ
۲۲
فروردين
۹۲



بسم الله الرحمن الرحیم


فقط نگذارید حرف امام زمین بماند. همین!

 

و السلام



  • ღ فاطمه ღ
۲۲
فروردين
۹۲


اینها آخرین دست نوشته شهید احمدرضا احدی رتبه اول کنکور پزشکی

  سال 1364 است که تنها ساعتی قبل از شهادت به رشته تحریر در آمده است.

 



((چه کسی می تواند این معادله را حل کند ؟؟؟
 
چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟


چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن ،یعنی آتش ،یعنی گریز به هر جا ،


به هر جا که اینجا نباشد ،یعنی اضطراب که کودکم


کجاست ؟ جوانم چه می کند ؟دخترم چه شد ؟


به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم ؟
 
کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود ،


 از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است ؟ آن مظاهر شرم و حیا را


 چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده


 به رسم اجدادشان به گور سپردند.

کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست ؟ چه کسی در هویزه جنگیده ؟


 کشته شده و در آنجا دفن گردیده ؟ چه کسی است که معنی این جمله را درک کند :
 
نبرد تن و تانک؟!” اصلا چه کسی می داند تانک چیست ؟


 چگونه سر
۱۲۰ دانشجوی مبارز

  و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود ؟
 
آیا می توانید این مسئله را حل کنید ؟
 
گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه ی خود از فاصله هزار متری شلیک می شود


 و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن را سوارخ کرده وگذر می کند ،


حالا معلوم نمایید سر کجا


افتاده است ؟ کدام گریبان پاره می شود ؟ کدام کودک در انزوا وخلوت اشک می ریزد ؟


 

وکدام کدام…؟ توانستید؟؟ اگر نمی توانید،این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید :
 
هواپیمایی با یک ونیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین ،

ماشین لندکروزی که با سرعت در جاده مهران-دهلران حرکت می نماید،

مورد اصابت موشک قرار می دهد،اگر از

  مقاومت هوا صرف نظر شود. معلوم کنید کدام تن می سوزد؟کدام سر می پرد ؟

چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید ؟

چگونه باید آنها را غسل داد ؟

چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟
 
چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم وفقط درس بخوانیم.

  چگونه می توانیم در ها را به روی خود ببندیم و چون موش در

  انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم ؟ کدام مسئله را حل می کنی؟ 

برای کدام امتحان درس می خوانی؟ به چه امید نفس می کشی؟ کیف و کلاسورت

  را از چه پر می کنی؟ از خیال، از کتاب، از لقب شامخ دکتر یا از

  آدامسی که هر روز مادرت در کیفت می گذارد؟

کدام اضطراب جانت را می خورد؟ دیر رسیدن به اتوبوس،

  دیر رسیدن سر کلاس، نمره گرفتن؟

  دلت را به چه چیز بسته ای؟ به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟
 
صفایی ندارد ارسطو شدن،خوشا پر کشیدن ،پرستو شدن
 
آی پسرک دانشجو، به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی

  تو داغدار شده است؟ 

جوانی به خاک افتاده است؟
 
آی دخترک دانشجو، به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد به اشک نشانده اند؟ 

و آنان را زنده به گور کردند؟ هیچ می دانستی؟ حتما نه!…
 
هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات بهم گره می خورد، به دنبال آب گشته ای

  تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی و آنگاه که قطه ای نم یافتی با امید های

  فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که

  کودک دیگر آب نمی خورد!! اما تو اگر قاسم نیستی، 

اگرعلی اکبرنیستی، اگر جعفر و عبدالله نیستی، لااقل حرمله مباش!

که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد.

  من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد...))


 

((خواهرم زینب باش حسین هادر خون غلطیدند...))

  • ღ فاطمه ღ
۲۱
فروردين
۹۲
http://uploadtak.com/images/v947_index.jpg

تمام غصه های دنیا رو میشه با یک جمله تحمل کرد :


خدایا میدانم که میبینی . . .


  • ღ فاطمه ღ